سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشارات و تنبیهات

بسم الله النور....



 

یک روز غروب توی سنگر نشسته بودیم

و
چایی می خوردیم و صحبت و شوخی می کردیم.

 بحث داغ شده بود که زنبوری آمد داخل سنگر
و شروع کرد به چرخ زدن.

هر کار می کردیم بیرون نمی رفت.

از بس سماجت به خرج داد ،
برای بیرون کردنش کم کم همه بلند شدند.

 طوری شد که گفتیم: ببینیم چه کسی زودتر آن را خارج می
کنه .

بعد از اینکه زنبور از سنگر خارج شد ،

به بیرون کردنش اکتفا نکردیم و برای این که او را از حوالی سنگر دور کنیم ،

 چند
قدم از سنگر فاصله گرفتیم. 

همزمان با بیرون آمدن ما خمپاره ای به سنگر اصابت کرد و
آن را کاملاً ویران کرد.




پسری از نسل فاطمه (سلام الله علیها) 


ارسال شده در توسط عمار بصیر